ENGLISH 021-26402340 unitradmed.ir@gmail.com
ENGLISH 021-26402340 unitradmed.ir@gmail.com

طب در ادبیات

طب و ادبیات 

نوشته :فصیح اله رضایی،دانشجوی دکترای حرفه ای پزشکی سنتی ایرانی 

شعرای پارسی نه تنها بر علوم ادبی که برخی از آنها در علوم متختلف زمان از قبیل فقه و کلام ، عرفان و فلسفه ،تاریخ و جغرافیا،طب و نجوم از علما و دانشمندان معاصر خود بوده و با به کارگیری علوم مزبور ،به ویژه علم طب ، به آثار خویش ،روح و لطافتی خاص بخشیده اند.گروهی ا این بزرگان نیز گرچه طبیب نبوده اند ،با طبیبان حاذق زمان خود مجالست داشته و یا اینکه از نحوه طبابت مرسوم در آن دوران با خبر بوده اند.به طوری که تاثیر ژرف این دانش در اشعار نغزشان به خوبی تجلی کرده است.در این مقاله رد پای طب نوین در اشعار شاعران بزرگی چون فردوسی ،مولوی،خاقانی،منوچهری و نظامی گنجوی بررسی شده و با یافته های دانش پزشکی نوین مقایسه گردیده است.

طب یونانی در نیمه اول قـرن هشـتم (750 م.) بـه کشـورهای اسـلامی وارد شـد و توسـعه یافت. پس از آن دانشمندان و پزشـکان اسـلامی بـا ترجمـه متـون و کتـب پزشـکی از یونـانی، سریانی، مصری، ایرانی، هندی و غیره به زبان عربی و همچنین تألیفات خود در زمینه پزشکی، طب اسلامی را پایه گذاری نموده و باعـث احیـا و شـکوفایی پزشـکی اروپـا در قـرون وسـطی شدند. دوران تولد طب اسلامی و سپس انتقال آن به اروپا از طریـق ترجمـه کتـب پزشـکی بـه زبان لاتین (سالهای 900ـ750 م.) را عصر طلایی طب اسلامی مینامند. در این دوران مشـعل علوم به ویژه علم پزشکی در دست مسلمانان بوده است.

نفوذ طب اسلامی در مغرب زمین به حدی بود که این قاعـده در کشـورهای غربـی رواج خوب باشد؛ باید یک ابن سینای خوب باشد ،به طوری که کتاب قانون ابن سینا تا اواخر قرن17 ام ،از متون تدریس طب در دانشگاه های اروپایی بود.

در دوران طلایی طب اسلامی، نه تنها شعرای پارسی زبـان از قافلـه دانـش پزشـکی عقـب نمانده که برخی طلیعه دار . آن بودند این اندیشمندان، طب اسلامی را با کلام خود مزین کـرده و در قالب اشعاری نغز و قابل فهم بـرای عمـوم مـردم منتشـرنمودنـد. ابیـات زیـر نشـان دهنـدۀ اهمیتی است که شعرای پارسی برای علم طب قائل بوده اند.

پزشکی و درمان هر دردمند                                        در تندرستی و راه گزند

به دارو و درمان جهان گشت راست                              که بیماری و درد کس را نکاست

(فردوسی)

 

دردستـانــی کــن و درمــان دهــی                                  تـات رسـاننــد بــهفـرمـانـدهـــی

 تشــریـح نـهــاد خـــود درآمــــوز                                     کـان معـرفتیـست خـاطرافــروز

مـی بــاش طبیـب عیـســـوی هـــش                              امـــا نـــه طبیـب آدمــی کـــش

 (نظامی)

شرح و بحث

در این قسمت، بیماریها و درمانهای مختلفی را که در اشعار شعرای بزرگ پارسی آمده است، بررسی و با دانش امروزی مقایسه میکنیم. علاوه بر آن، شاخه ای از علوم را که امروزه این بیماری یا روش درمانی را دربرمی گیرد ذکر خواهیم کرد.

زکام بهاره (ایمونولوژی و آلرژی)

 هــر کجــا ایــن بهـــار و دی بـاشــد               بوی گل بی زکام کی باشد

(حدیقه سنایی)


 

سپیده دم که خط نـور بـر ظلام کشند                  براق خسرو سیاره در لگام کشند

همی بر آید خورشید از ممالک شرق                 چو خنجری که به تدریجش از نیام کشند

برای ملک روا باشد ار جهاد کنی                        بروی گل سزدار مالش زکام کشند                        

    (شاه بورجا)

زکریای رازی طبیب، فیلسوف و دانشمند بزرگ ایرانی (925ــ865 م.) اولـین کسـی بـود که درباره زکام بهاره یا آلرژی بهاره و یا تب یونجه رساله نوشته اسـت. رسـاله رازی شـمیمه نام دارد و درباره علت زکام ابوزید بلخی در فصل بهار در موقع بوئیدن گل سرخ نوشته شده است .سید اسماعیل جرجانی (ف1140م.) مؤلف کتاب ذخیره خوارزمشاهی و بنیان گذار طب فارسی نیز در این کتاب دقیقاً راجع بـه آلـرژیهـای فصـلی مطـالبی نوشـته اسـت کـه بـا علـم ایمولوژی امروزی منطبق است. بهاءالدوله نور بخش رازی نیز گفتاری نغز و اندیشه های ژرف دربارۀ آلرژیهای ناشی از گرده گیاهان دارد.

روپائیـان قـرنهـا بعـد ایـن موضـوع را کشـف کردنـد. بـه طـوری کـه جـی بوسـتوک (1773-1846م ) برای اولین بار با مطالعات خـود در ایـن زمینـه، اصـطلاح Hayfever را بـرای زکام بهاره به کار برد.

 


واکسیناسیون و سروتراپی (ایمونولوژی و آلرژی)

افعی ار چه سر همه پرزهـر گشت                     خوردن افعی همه تریاک شد

(خاقانی)

 

عقرب ندانم امـا دارد مثـال ارقـم                         در دیده چون گوزنان تریاق روحپرور

 (خاقانی)

مـن آن گنـج و آن اژدهـا پیکـرم                         که زهر است و پازهر در ساغرم

(حدیقه سنایی )

گر چه گژدم ز نیش بگزاید                                 دارویی را همت بکار آید

(حدیقه سنایی)

راحت کژدم زده کشته کژدم بود                         می زده را هم به می دارو و مرهم بود

(منوچهری )

بسا زهر کو در تن آرد شکست                             به زهری دگر بایدش باز بست

(شرفنامه نظامی )

 

در زمینه ایمنی شناسی بایدگفت در حقیقت اطبای مسلمان ایرانی پایه گذار این دانـش والا هستند. در ایران قدیم استفاده از شبه واکسنها رواج داشته است. چنان کـه مهـرداد ششـم (63 ق.م.) پادشاه ایرانی هر روز مقداری از زهر آرسنیک را مصرف مینمود تا در مقابل ایـن سـم مقاوم شود و دیگران نتوانند او را مسموم کنند. در آن دوران  نیش عقرب (کژدم) را بـا روغـن آن، درمان میکردند.

زکریای رازی اولین کسی که سروتراپی ( سرم درمانی) را در کتاب، «مفیـدالخـاص» بیـان نموده و روش تهیه پادزهر (آنتی توکسین) را در حیـوان در تصـویری بسـیار گویـا نشـان داده است .قرن ها بعد ، امیل فون بهرینگ (1917-1854 م) آلمانی اولین آنتیتوکسین یـا پـادزهر را علیه سم دیفتری و کزاز کشف نمود.

ایرانیان نزدیک به هزار سال قبل از میلاد مسیح از مایع و پوسته زخـمهـای افـرادی کـه از آبله بهبود یافته بودند، برای مصونسازی افراد سالم استفاده میکردنـد . قـرن ؛هـا بعـد یعنـی در سال 1798 میلادی ، ادوارد جنر انگلیسی ،زخم های آبله گاوی را به انسان تلقیح نمود و پایه گذار علم ایمونولوژی نوین گشت. وی این عمل را واکسیناسیون نامید که از کلمه ماده گاو در لاتین (Vacca) گرفته شده است.

عالم وهم و خیال چشم بند                    آن چنان که را ز جای خویش کند

صد هزاران کشتی با هول و سهم               تخته تخته گشته در دریای وهم

لیک سرخی بر رخی کان لامع ست          بهر آن آمد که جانش قانع است

که طمع لاغر کند ،زرد و ذلیل                 نیست او از علت ابدان علیل

(مثنوی معنوی )

سایکونورواند و کریمونولوژی روابط پیچیده سه جانبـه بـین سیسـتم اعصـاب مرکـزی، غدددرون ریز و سیستم ایمنی را بارفتارهای روانی مورد بررسی قرارمیدهد. این شاخه از علـوم بر تأثیرات عوامل زیستی ـ محیطی و اجتماعی ـ روانی در شروع و سیرهر بیماری تأکید دارد.

از دیدگاه مولانا فکر غلط یا باطل در اشکال مختلف وهم، گمان، پنـدار و خیـال اندیشـی جلوه گری میکند. خیال از قوه عقل سرچشمه می گیرد چون اصل تمام قوا، قـوه عقـل اسـت.قوه خیال که کلمه فوانسوی آن را میتوان با ایماژیناسیون معادل دانست،در واقع قوه فکر شعاع مستقیم و خالص است،اما قوه خیال قوه ای است که با آلایش هایی مخلوط و توام شده باشد.

امروزه ثابت شده است بسیاری از بیماریها و امراض به خاطر قوای روحی اسـت کـه آن هم نتیجه ضعف قوه خیال میباشد. توهمات و توقعات بیجا با اثر بر سیستم عصبی مرکزی و به ویژه هیپوتالاموس، باعث بر هم زدن هموستاز بدن و ایجاد بیماری میشوند. این عوامل سطح سرمی کورتیزول را کاهش می دهند و در نتیجه فرد توانایی سازماندهی خـود را بـرای واکـنش مناسب و کافی از دست میدهد. از طرفی این عوامل سیستم ایمنی فرد را تضعیف نموده و در نتیجه میکروبها و عوامل بیماریزای مختلف تن او را جولانگاه تاخت و تاز خـود قـرار داده و او را بیمار می کنند. این سخن مولانا را که مشکلات روحی ــ روانـی باعـث بیمـاری جسـمی می ،شوند قرنها بعد دانشمندان اروپایی اثبات کردند.

سزارین (زنان و زایمان)

داستان ولادت رستم زال

بسی بر نیامد برین روزگار                             که آزاده سرو اندر آمد به بار

بهار دل افروز پژمرده شد                               دلش را غم و رنج بسپرده شد

شکم گشت فربه و تن شد گران                      شد آن ارغوانی رخش ، زعفران …

جواب رودابه  به مادر

همانا زمان آمد ستم فراز                                    وزین بار بدین نیابم جواز

تو گویی به سنگستم آکنده پوست                       و گر آهنست آنکه نیز اندروست

جواب سیمرغ پس از کمک گرفتن زال از او، به دنبال بی هوش شدن رودابه

بیاور یکی خنجر آبگون                                 یکی مرد بینا دال پرفسون

تو بنگر که بینا دل افسون کند                       به صندوق تا شیر بیرون کند

بکافد تهیگاه سرو سهی                              نباشد مر او را ز درد آگهی

وزو بچه شیر بیرون کشد                             همه پهلوی ماه در خون کشد

وز آن پس بدوز آن کجا کرد چاک                     زدل دور کن ترس تیمار و باک

گیاهی که گویمت با شیر و مشک                 بکوب و بکن هر سه در سایه خشک

بسای و بر آلای بر خستگیش                      ببینی همان روز پیوستگیش …

فرو ریخت سیندخت از مژه خون                     که کودک ز پهلو کی آید برون؟!

بیامد یکی موبدی چربدست                          مر آن ماهرخ را به می کرد مست

بکافید بی رنج پهلوی ماه                              بتابید مر بچه را سر ز راه

چنان بی گزندش برون آورید                         که کس در جهان این شگفتی ندید

یکی بچه بد چون شیرفش                          به بالا بلند و به دیدار کش…

همان درزگاهش فرو دوختند                        به دارو همه درد بسپوختند…

پدر چون به دیدار او کام کرد                        مر او را سبک ،رستمش نام کرد

(فردوسی)

 

عمل سزارین به معنای خروج جنین از محل برش جـدار شـکم و دیـواره رحـم مـیباشـد. یکی از مـواردی که انجام عمل سزارین را ناگزیر میکند؛ بزرگی بـیش از حـد جنـین اسـت. برای انجام سزارین از بیهوشی موضعی یا عمومی و بعد از آن برای کاهش درد؛ از داروهـای مخدر و مسکن استفاده میشود. فردوسی در تولد رستم اشعاری نغز سروده که شایان تحسین و تمجید بسیار اسـت. نسـخه اصلی این داستان در شاهنامه فردوسی در موزه هنر متروپولیتان نیویورک نگهداری میشود. او تولد رستم را عادی نمیداند و بیرون آمدن رستم را از مجرای طبیعی و عادی زایمان ندانسـته، بلکه از پهلوی رودابه میداند زیرا بچه بسیار بزرگ بوده است .وی درد حاصل از این جراحی را نیز برای زائو زیادتر از درد معمول زایمان توصیف میکند. آنگاه دوختن و مرهم نهادن و سایر اعمال پس از عمل جراحی را بیان میکند . در این ابیات ،مصرع ((بتابید مر بچه را سر ز ))اشاره به عمل دارد.برای بیهوشی رودابه نیز از شراب استفاده شده است ،یعنی برای اولین بار در ادبیات فارسی به استعمال داروی بی هوشی اشاره شده است. این عمل را عمل قیصری و به زبان فرانسوی sesarienne  Operation میگویند و آن منسوب به تولد ژول سزار ،قیصر روم است که میگویند با عمل جراحی متولد شده است. در زبان های آلمانی به آن Kaiser schnitt   و انگلیسی Cesarean section  میگویند.

عـدم اطـلاع فردوسـی از نحوه زائیده شدن ژول سزار و عدم اطلاع او از رشـته پزشـکی و در عـین حـال بـه کـار بـردن ظریف مراحل کاراز جمله تشریح رودابه به عنوان زن آبستن، استمداد از جراح زبردسـت، مسـت کردن رودابه، عمل جراحی موفق، تاباندن سر بچه (Version )به طور مناسب، بیـرون آوردن سربچه بدون صدمه وآزارمادر و بخیه زدن محل جراحی (suturing )همهو همـه مـارا بـرآن میدارد تا در کشورمان این عمل را به نام رستمی،رستم زایی یا شـکاف رسـتمی بنـامیم.

از طرفـی دوران هخامنشی (500 . ق م.) ویا قبل ازآن که داستان رستم ازآن زمان اسـت، قبـل از ژول سـزار 100) . ق م.) بوده ودرنتیجه به کارگیری معادل فارسی آن بازهم ضروریتر میشود. (27 ،17 ،9)


ویار (زنان و زایمان – هماتولوژی)

چون مزاج آدمی گل خوار شد                   زرد و بدرنگ و سقیم و خوار شد ( مثنوی مولوی)

ز آن همی گل خورد چو آبستن                شوی دارد ز شاه و خواجه چون زن ( حدیقه سنایی)

 

هنگامی که مصرف آهن بدن بیش از دریافت آن باشد وذخایر بدن به اتمـام برسـد، فـرد دچار کم خونی فقرآهن میشود. کم خونی فقرآهن شایعترین شـکل آنمـی در زنـان حاملـه است که به علت بارداریهایی که در فواصل کم صورت می گیرد،به صورت خونریزی غیر طبیعی یا سوء تغذیه ظاهر میشود. یکی از نشانه های بالینی کم خونی فقر آهن،ویار است که با اشتیاق به خوردن مواد غیر معمول مثل خاک ، این حالت اشتها یا رفتار اجباری ناشی از فقدان یک  عنصر طبیعی بدن بروز میکند . این بیماران به پدیده خاک خوری دچار میشوند که بنوبه خود بیماری را مشکل تر میکند.


انعکاس شرطی (نوروفیزیولوژی –روانشناسی)

اشتری بود کو بدی حمال کوس                  بختیی بد پیش‌رو همچون خروس 

بانگ کوس و طبل بر وی روز و شب              می‌زدی اندر رجوع و در طلب

اندر آن مزرع در آمد آن شتر                        کودک آن طبلک بزد در حفظ بر

عاقلی گفتش مزن طبلک که او                    پختهٔ طبلست با آنشست خو

 

انعکاس شرطی را در سال 1929میلادی ایـوان پتـروویچ پـاولف روسـی کشـف کـرد. رفلکس شرطی پاسخ رفلکـس محرکـی اسـت کـه قـبلاً پاسـخ کمـی یـا هـیچ پاسـخی تولیـد نمیکرده، ولی با همراه کردن مکرر آن با تحریکـی دیگـر کـه بـه طـور طبیعـی مـیتوانـد آن جواب را ایجاد کند، خاصیت ایجاد پاسـخ را پیـدا مـیکنـد .

در  مطالعـات کلاسـیک پـاولف، ترشح بزاق که به طور طبیعی با گذاشـتن گوشـت در دهـان سـگ بـه وجـود مـی آمـد  تحت بررسی قرار گرفت. قبل از گذاشتن گوشت در دهان سگ یک زنگ بـه صـدا در مـی آمـد و این کار چندین مرتبه تکرار شد تا اینکه بزاق حیوان با به صدا در آمـدن زنـگ ترشـح شـد در حالی که گوشتی در دهان حیوان نبود. گوشتی کـه در ایـن مطالعـه در دهـان حیـوان گذاشـته می شد، محـرک غیرشرطـی است، یعنـی محرکی کـه به طور طبیعی یک پاسخ ذاتـی خاص به وجود می آورد.

محرک شرطی همان به صدا در آوردن زنگ بود. کارهای پاولف روشهای درمانشناختی –رفتاری را در روانشناسی پایه ریزی کرد.

در اشعار مولانا نیز، صدای طبل بزرگ محرک شرطی شتر بود؛ به طوری که بـه محـرک ضعیفتر (صدای طبل کوچک) پاسخ نمی داد . ایـن اشـعار حـاکی از کشـف پدیـده انعکـاس شرطی توسط اندیشمندان ایرانی چندین قرن قبل از پاولف روسی است.


فراموشی دوران پیری یا آلزایمر (نوروفیزیولوژی)

ز پیری دگرگون شـود رای مغـز                     فراموشکاری دراید به مغز

(شرفنامه نظامی )

آلزایمـر یـا نقصـان پیشـرونده حافظـه و کارهـای شـناختی، مهمتـرین بیمـاری دژنراتیـو و شایعترین علت دمانس در افراد مسن است. خصوصیات بالینی و پاتولوژیک این بیماری را در سال 1907 آلوئیس آلزایمر تشریح کرد. 10 تا 15 درصد جمعیت در سنین بالاتر از 65 سالگی به دمانس پیری مبتلا میشوند. آلزایمر نتیجه تخریب نورون های کولینرژیک در قسمت بازال مغز قدامی است.


آبله (بیماریهای عفونی)

احمد ک را که رخ نمونه بود                   آبله بر دمد چگونه بود (هفت پیکر نظامی)

زکریای رازی دانشمند بزرگ ایرانی در سال 910 میلادی بیماری آبله را برای اولین بار به طور دقیق توصیف کرد.ژیلبرت در قرن 13 میلادی مساله مسری بودن بیماری را مطرح نمود که در قرن 17 سیدنهام آن را تاییک کرد . ویروس آبله در مرحله مقدماتی بیماری وارد جریان خون شده و از طریق عروق خونی به پوست و زیر مخاط میرسد و به سلولهای اپیدرم و اپی تلیال حمله میکند و ضایعات جلدی را به وجود می آورد. در این حالـت پوسـت فـرد دچـار بثورات جلدی مثل پوستول و لکه های پورپورا واریو لوزا میشود. ویروس آبله همچنین میتواند از سد جفتی در زنان حامله مبتلا عبور کرده و نـوزاد بـا راش پوسـتی در هـر مرحلـه ای متولـد شود.

حال کمی به مفاهیم طبی در اشعار بزرگان ادبیات میپردازیم:

 

شکر :

چون چشم نداری ز گهر هیچ مپرس                        تلخ است دهانت ز شکر هیچ  مپرس

شکر دارای طبیعت گرم و تر است(قانون،ک2،ص252) در قدیم ،گمان مواد گرم مزاج از جمله شکر ،برخی انواع صفرا را تولید میکنند که مزه ی آن تلخ است (رک هدایه المتعلمین،ص13-2)

ابن سینا میگوید: احساس نلخ مزگی در دهان ،نشان از سوء مزاج گرم صفرایی معده دارد.(قانون ک 3 ،بخش 2،ص30)

بنابراین ،گذشتگان ما مصرف شکر را برای افرادی که در اثر گرم مزاجی و در نتیجه تولید صفرا ،مزه ی دهانشان تلخ شده ،جایز نمیدانستند . در دیوان شمس نیز به این مطلب بر میخوریم:

هر کسی صفرا شودش غالب از شیرینی                تلخ گردد دهنش گاه شکر خاییدن

در رباعی زیر از عطار ،شمع حتی گریه ی تلخ خود را ناشی از مصرف شیرینی (عسل )دانسته است:

شمع آمد و گفت:هر که مردی بودست                   سوزش چو من از غایت دردی بودست

گر گریم تلخ هم روا میدارم                                    کز شیرینیم پیش خوردی بودست

 

گوگرد سرخ

                                لشکر گهت بر حاشیت گوگرد سرخ از خاصیت              بر تو ز گنج عافیت عیش مهنّا ساخته

گوگرد سرخ ،بهترین نوع گوگرد یا کبریت است.(تحفه حکیم مومن ،ص 706)این ماده ، دارای خواص زیادی است،یکی از ویژگی های آن این است که در مقابل همه ی سموم مقاومت میکند(همان ،ص 707) به نظر میرسد شاعر در بیت مذکور ،به همین خاصیت آن نظر دارد. خاقانی ،خطاب به فخرالدین منوچهر شروانشاه میگوید: سپاهت تو را از گزند دشمنان مصون می دارد و اسباب عیش گوارای تو را فراهم می آورد همانگونه که گوگرد سرخ دافع سموم است و سلامت انسان را تضمین میکند.


مشک

                   خواب تو می نشاندم بر سر آتش هوس                             کان همه مشک بر سرت وینهمه مغز را تری

بیت یاد شده ازشاعری که خود را طبیب گوهر ازسوی عم و بقراط سخن به هفت کشور می داند،اطلاع سراینده را از دو باور طبی قدیم بر ما اشکار می سازد. اول این که مزاج مشک گرم و خشک است ،(الابنیه عن الحقایق الادویه،ص326)بنابرین میتواند رطوبت را دفع کند . شاعر در مصراع دوم ،از تر مغزی مخاطب خود با وجود زلف مشک مانندش تعجب کرده است،دیگر ارتباطی است که بین خواب و رطوبت مغز وجود دارد. سید اسماعیل جرجانی،صاحب ذخیره خوارزمشاهی ،عملکرد خواب را چنین تشریح کرده است : هنگامی که بخاری تر  و معتدل به دماغ یا مغز میرسد،مغز از آن رطوبت نرم تر میشود و به سبب این رطوبت و نرمی گسترده تر میگردد و ازآن جا که مبدا اعصاب مغز است،عصب ها نیز گسترده شده و به این علت ،همه ی اعضا در خواب سست میشوند . دلیل آن که بعد از خوردن غذا میل به خواب ظاهر میشود اما در حال گرسنگی این حالت وجود ندارد همین است ،زیرا در حال پر بودن شکم،مواد بخار میشود و رطوبت آن به مغز می رسد اما در حال گرسنگی ،چیزی در معده وجود ندارد تا بخار شود. میل به خواب بعد از کار زیاد و خستگی نیز به همین دلیل است که حرارت شعله ور شده ی درون ،رطوبت ها را بخار کرده به مغز میرساند و در نتیجه احساس تمایل به خواب پدید می آید.


انگبین (عسل)

                                         شمع آمد و گفت : دور بین باید بود                در زخم فراق انگبین باید بود

در قدیم ،انگبین یا عسل را لتیام دهنده ی زخم ها می دانستند. در قانون ابن سینا آمده است : عسل را آنقدر بر آتش نهند تا غلیظ شود ،زخم های تازه را به هم آرد(قانون ک 2 ،ص 269)

با این توضیح ، ارتباط زخم و انگبین در بیت مذکور روشن میگردد.


سوسنبر

                                               بوی سیسنبر از حرارت خویش          عقرب چرخ را گداخته نیش

سیسنبر یا سوسنبر ،گیاهی است از تیره ی نعناعیان(گل و گیاه،ص240) دارای طبیعت گرم و خشک (الابنیه عن حقایق الادویه،ص323) . این گیاه خواص بسیاری دارد و در قدیم ،از جمله موارد مصرف آن را هنگام عقرب گزیدگی بوده است . (تحفه حکیم مومن ،ص524) سم عقرب از سموم سرد مزاج است(هدایه المتعلیمن، ص 630)و سوسنبر با گرمی و حرارت خود آن را دفع میکند .زیرا به عقیده ی پیشینیان ،اگر سم یا زهر سرد باشد،باید با مواد گرم مزاج آن را دفع کرد(هدایه المتعلمین ،ص631)


صفرا

                                   اینهمه صفرای تو بر روی زرد                          سرکه ی ابروی تو کاری نکرد

                                پیه تو چون روغن صد ساله بود                          سرکه ی ده ساله بر ابر و چه سود

 

در این دو بیت ،به سه عقیده طبی روبرو هستیم :

  1. قدما گمان میکردند به هنگام غلبه ی خلط صفرا در بدن ،رنگ چهره زرد میشود(رک قانونچه،ص55)
  2. مواد ترش مزه چون سرکه را دفع صفرا میدانستند (رک قانونچه،ص 346)
  3. معتقد بودند مواد چرب چون روغن مولّد صفراست (رک تحفه حکیم مومن ،ص 508)

مرحوم  وحید دستگردی با آگاهی از عقاید یاد شده ،ابیات را چنین معنی کرده است: با اینهمه صفرای طمع دنیا که روی تو را زرد کرده ،ترشرویی و سرکه ابروی تو در غم دنیا دافع صفرا نشد زیرا پیه صد ساله ی حرص این صفرا را ایجاد کرده و سرکه ده ساله نمیتواند آن را دفع کند.(رک تعلیقات مخزن الاسرار،ص110)



حلوا

                                  به تلخ و ترش رضا ده به خوان گیتی بر                     که نیشتر خوری ار بیشتر خوری حلوا

پیشینیان ، مصرف زیاد شیرینی ها از جمله حلوا را باعث پیدایش دمل میدانستند (رک هدایه المتعلمین،ص613) که گاهی برای تحلیل رفتن آن ،مجبور به نیشتر زدن میشدند(رک قانون ،ک4،ص366-8) شاعر با آگاهی از این مطلب ،خوانندگان را موعظه میکند که با سختی ها و تلخی های روزگار کنار آیند و لب به شکایت نگشایند زیرا خوشی ها نیز در این دنیا آمیخته با ناخوشیهاست.


خناق

                                                تو خون تکبّر ار نریزی                        خون جوش کند خناق خیزد

در تعریف خناق گفته اند : نفوذ نکردن نفس و آب و غذا است به ریه و دل و مری به سبب ورم لوزتین و عضلات بیرونی حلقوم و حنجره و مری ،خواه صفراوی باشد خواه دموی و خفه شدن به آخرالامر(ذخیره خوارزمشاهی ک 2،ص52،پاورقی ص51) خناق به معنی خفگی نیز به کار رفته است(ذخیره خوارزمشاهی،ک2،ص51) حکیم میسری معتقد است در صورتی که خناق از نوع خونی باشد،باید برای درمان آن رگ قیفال را بزنند و از بدن بیمار خون بگیرند(رک دانشنامه ،ص96)

مولانا با استفاده از این باور طبی،مخاطب خود را پند میدهد که تکبر و خودبینی را در وجود خود از بین ببرد زیرا در غیر این صورت ،این تکبر و بزرگ بینی باعث هلاکت او میگردد.


مستسقی

                                 میباش چو مستسقی کو را نبود سیری               هر چند شوی عالی ،تو جهد به اعلاکن

                                 چو دیده به دیدار کردی دلبر                              نگردی چو مستسقی از دجله سیربو

مستسقی به کسی گفته میشود که به مرض استسقا مبتلا باشد.در این مرض ،هر چه بیمار آب بنوشد سیراب نمیشود و تشنگی همچنان باقی است(رک قانون ،ک 3، بخش 2، ص277)

در بیت اول ،مولانا سالکان راه حق را به دست یابی به درجات بالا و بالاتر سفارش کررده و خواهان پیوسته برپا بودن بانگ العطش طالبان حقیقت گردیده است،اما در بیت دوم،سعدی شیرازی خواستار حفظ عفّت دیدگان گشته است.


تبخال

                                                  چون تبخالی که تب نشاند                         دل را غم نشان بینم  (خ/265)

                                                  چون تبخال کو تب برد درد دل را                   به از درد تسکین فرایی نبینم(خ/292)

 

تبخال ،جوششی است که آبله وار از تب بر لب ظاهر میشود و ظهور آن از علامات مفارقت تب است.(فرهنگ لغات و تعبیرات دیوان خاقانی،ذیل تبخال،نقل از آنندراج) با آگاهی از این مطلب است که شاعر شروانی برای تسکین دلد دردمند خود،جام لبریز از می درد میطلبد.


بلغم

                                         ابر که جان داروی پژمردگی است           هم قدری بلغم افسردگی است (مخ/60)

بلغم ،یکی از اخلاط اربعه و سفید رنگ است. اشخاصی مه مقدار این خلط در بدنشان بر اخلاط دیگر غلبه دارد،بلغمی مزاج اند. این افراد ،در اعمال جسمی و روانی تحریک پذیری کمتری دارند،کند و تنبل هستند و چابک و زنده دل نیستند.(قانون،ک 1 ،پاورقی ص31) نظامی در بیت یاد شده، ابر را به سبب ریزش باران از آن – که باعث طراوت و شادابی میگردد-جان داروی پژمردگی پنداشته اما از طرف دیگر ، آن را بلغم افسردگی نیز دانسته است. به نظر میرسد شاعر ، علاوه بر معنی ظاهری افسردگی (با توجه به خصوصیات افراد بلغمی مزاج) به معنی ایهامی این واژه یعنی انجماد نیز نظر داشته است. در کتاب (هدایته المتعلمین)آمده است:و رفتن خون و گذشتن به جایهای تنک از قوت صفرا بود و فسردن از قوّت بلغم بود و..(هدایته المتعلمین.ص28)

با توجه به سخن ابوبکر اخوینی ، شاید بتوان گفت شاعر در مصراع دوم به تشکیل برف و ریزش آن از ابر اشاره میکند.


جگر

                       جگر چو آلت رحمست رحم ازو خیزد                        ازین سبب مدد دیده ها بکرد مگر (دیوان شمس/599)

مولانا ،جگر را سرچشمه ی رحم و شفقت پنداشته و همین ویژگی آن را باعثی برای استفاده از این عضو در تقویت دیدگان دانسته است. با مطالعه کتب طب قدیم،در میابیم که گذشتگان ما بر این باور بودند که جگر مخصوصا جگر بُز نر ،یکی از داروهای بسیار مفید برای درمان عارضه ی سبکوری چشم است. آنها معتقد بودند به چشم کشیدن آبی که از جگر نیم بریان بز تراوش میشود،این بیماری را مداوا میکند. نیز تناول این جگر را هم در معالجه ی مرض مذکور سودمند میدانستند(رک صیدنه،ص968،نیز قانون،ک3،ص259 و هدایه المتعلمین ،ص283)


بعضی موارد شاعر در مضمون پردازی مستقیما تحت تاثیر کتابهای طبی بوده است . در اینجا به دو نمونه اکتفا میکنیم.

 

  1. سید اسماعیل جرجانی درباره ی وضعیت جنین در شکم مادر چنین نوشته است:

درخت محکم باشد و پیوند های او بر درخت استوار باشد تا غذای او بدو می رسد و پرورده میشود چون پخته و تمام پرورده شود آن محکمی زایل شود چنانکه به آسانی باز توان کرد و به اندک مایه حرکت از درخت جدا شود و حال جنین هم چنین است(ذخیره خوارزمشاهی ،به کوشش ایرج افشار ،ج2ريا،ص211)

و اینک ابیاتی از مثنوی معنوی:

این جهان همچون درختست ای کرام                 ما بر او چون میوه های نیم خام

سخت گیرد خامها مر شاخ را                           زانک در خامی نشاید کاخ را

چون بپخت و گشت شیرین لب گزان                    سست گیرد شاخ ها را بعد از آن …

سخت گیری و تعصب خامیست                   تا جنینی کار خون آشامیست…(د3/1292-6)

  1. مورد دیگر راجع به مرض عشق است که ابن سینا چون سایر مراض راجع به آن صحبت کرده است. بسیاری از مطالبی که بوعلی راجع به این بیماری و درمان آن در قانون آورده است،در داستان (پادشاه و کنیزک) مولوی منعکس است. بخشی از آنچه راجع به این مرض در قانون امده است،به شرح زیر است :

عشق،عبارت از مرضی است وسوسه ای و به مالیخولیا شباهت دارد…دانستن نام معشوق و شناختن آن یکی از معالجات اساسی بیمار است،پس در صورتی که عاشق ،رازخود را فاش نسازد،باید نیرنگی به کار برد،نبض بیمار را گرفت و شروع به ذکر نام مردمان بسیار کرد و دقت کرد که کی و در هنگام بردن نام چه کسی نبضش بسیار تفاوت کرد و همانند نبض منقطع شد.باز به نامها برگرد و همه را بازگو کن و در نبض دقت نمای حتما از این راه و از این آزمایش به نام معشوق میرسی . آنگاه نام راهرو ها و مسکن ها و پیشه و صنعت و زیور و نسبت و شهرها را بر نام معشوق اضافه و بازگو کن و نبض را رها مکن تا در یکی از آنها نبض تفاوت میکندهر یکی را که نبض در آن به حد نبض آن هنگامی رسید که نام معشوق را برده ای،پهلوی نام معشوق بگذار و این نامها را آنقدر تکرار کن تا به کلی معشوق را چنان که میخواهی بشناسی(قانون،ک 3،بخش 1،ص135-7)

گفت ای شه خلوتی کن خانه را

دور کن هم خویش و هم بیگانه را

کس ندارد گوش در دهلیزها

تا بپرسم زین کنیزک چیزها

خانه خالی ماند و یک دیار نه

جز طبیب و جز همان بیمار نه

نرم نرمک گفت شهر تو کجاست

که علاج اهل هر شهری جداست

واندر آن شهر از قرابت کیستت

خویشی و پیوستگی با چیستت

دست بر نبضش نهاد و یک بیک

باز می‌پرسید از جور فلک

چون کسی را خار در پایش جهد

پای خود را بر سر زانو نهد

وز سر سوزن همی جوید سرش

ور نیابد می‌کند با لب ترش

خار در پا شد چنین دشواریاب

خار در دل چون بود وا ده جواب

خار در دل گر بدیدی هر خسی

دست کی بودی غمان را بر کسی

کس به زیر دم خر خاری نهد

خر نداند دفع آن بر می‌جهد

بر جهد وان خار محکم‌تر زند

عاقلی باید که خاری برکند

خر ز بهر دفع خار از سوز و درد

جفته می‌انداخت صد جا زخم کرد

آن حکیم خارچین استاد بود

دست می‌زد جابجا می‌آزمود

زان کنیزک بر طریق داستان

باز می‌پرسید حال دوستان

با حکیم او قصه‌ها می‌گفت فاش

از مقام و خواجگان و شهر و باش

سوی قصه گقتنش می‌داشت گوش

سوی نبض و جستنش می‌داشت هوش

تا که نبض از نام کی گردد جهان

او بود مقصود جانش در جهان

دوستان و شهر او را برشمرد

بعد از آن شهری دگر را نام برد

گفت چون بیرون شدی از شهر خویش

در کدامین شهر بودستی تو بیش

نام شهری گفت و زان هم در گذشت

رنگ روی و نبض او دیگر نگشت

خواجگان و شهرها را یک به یک

باز گفت از جای و از نان و نمک

شهر شهر و خانه خانه قصه کرد

نه رگش جنبید و نه رخ گشت زرد

نبض او بر حال خود بد بی‌گزند

تا بپرسید از سمرقند چو قند

نبض جست و روی سرخ و زرد شد

کز سمرقندی زرگر فرد شد

چون ز رنجور آن حکیم این راز یافت

اصل آن درد و بلا را باز یافت

گفت کوی او کدامست در گذر

او سر پل گفت و کوی غاتفر

گفت دانستم که رنجت چیست زود

در خلاصت سحرها خواهم نمود

شاد باش و فارغ و آمن که من

آن کنم با تو که باران با چمن

(مثنوی معنوی)


نتیجه

موارد بالا نشان دهنده این است که در گذشته پزشکی رواج بسیار داشته و حکیمان و طبیبان با توجه به زبان مخصوص دوره خود انواع بیماری را تعریف کرده اند ،چنانکه بسیاری از تعاریف و شیوه های متداول در پزشکی در طب سنتی وجود داشته ، همچنین دقت و ظرافت و تمثیل شاعران پارسی گو در باب مسائل پزشکی ، نشان از حکمت و احاطه ایشان بر این علوم میکند.زیبایی طب سنتی ایرانی و طب مکمل در این نکته هم وجود دارد که در سرتاسر کتب تاریخی و ادبی رخنه کرده به دلیل کل نگری و بررسی انسان با عالم پیرامون اوست.

تشبیهات و استعاره های زیبای ادبی که شاعران از طب سنتی در اشعار خود بهره گرفته اند به فراگیران طب ایرانی این امکان را میدهد تا مفاهیم طبی را راحت تر فراگیرند که خود باعث افزایش خلاقیت طبیب میشود.

از مجموعه اشعار مذکور در می یابیم که آشنایی با علم طب قدیم،در موارد بسیار ما را در درک صحیح مفاهیم سروده های شاعران (مخصوصا آثار مربوط به قرن 6 و 7 ) یاری میدهد و با آگاهی نسبی از این علم میتوانیم به ظرافت های نهفته در برخی ابیات بی پرده و از آنها لذت ببریم .

نشانه های اختصاری: 

اق: اقبال نامه 

بو:بوستان

خ:دیوان خاقانی

د:دفتر مثنوی

دعط:دیوان عطار

ش:دیوان شمس

ک:کتاب 

لی: لیلی و مجنون 

مخ: مخزن الادویه 

مخت: مختارنامه 

من:منطق الطیر 

هف:هفت پیکر

 


محقق و گردآورنده: فصیح اله رضایی 


منابع:

ابن سینا، حسین بن عبداالله (1357 )القانون فیالطب، کتاب اول، عبـدالرحمن شـرفکندی، انتشـارات دانشگاه تهران، تهران

ادیبفر، پرویز (1375 )میکروبشناسی، انتشارات نشرایران، تهران

 اسلامی، فرهاد (1374 )اصول طب داخلی هاریسون، بیماریهای اعصاب، انتشارات حیان، تهران

 پــاکزاد، پرویــز (1373 )ایمونوگلوبــولینهــا در ســلامت وبیمــاری، انتشــارات جهاددانشــگاهی شهید بهشتی، تهران

 تاجبخش، حسن (1374 )ایمنیشناسی بنیادی، انتشارات دانشگاه تهران

جرجانی، سیداسماعیل (1355 )ذخیره خوارزمشاهی، به کوشش علی اکبر سـعیدی سـیرجانی، بنیـاد فرهنگ ایران، تهران

خاقانی، بدیلبنعلی (1375) دیوان اشعار، منصور جهانگیر، انتشارات نگاه، تهران

خلاصه مقالات کنگره بینالمللی تاریخ پزشکی در اسلام و ایران (1371 )جهادعلوم پزشکی، تهران

 دانش کجوری، مهوش (1378 )مامایی و مراقبتهای ویژه، نشرو تبلیغ بشری، تهران

 فتحی، چنگیز (1376 ()درسنامه طب سیسیل، بیماریهای خون، انتشارات دانشگاه علوم پزشکی گیلان

 دیویدسون، هنری (1375) هماتولوژی، فرشید علی یاری، بهنوش عابدی، فرید کرمی، نشر اشتیاق، تهران

 رازی، محمدبن زکریا( 1344 )الجدری والحصبه، محمود نجمآبادی، انتشارات دانشگاه تهران، تهران

رازی، محمـدبن زکریـا( 1356 )قصـص و حکایـات المرضـی، محمــود نجـ مـ آبــادی، انتشــارات دانشگاه تهران، تهران

تهران سنایی غزنـوی، حـدیقـۀالحقیقـه، مجـدودبن آدم (1372 )و شـری ۀعـ الطریقـه، بـه تصـحیح و تحشـیۀ محمدتقی مدرس رضوی، انتشارات دانشگاه تهران، تهران

صائبی، اسماعیل (1372 )بیماریهـای عفـونی در ایـران، بیمـاریهـای ویروسـی، انتشـارات البـرز و عبدالعلیان، معصومه (1375 )مراقبتهای پرستاری در دوران بارداری، انتشارات پروین، تهران

فردوسی، ابوالقاسم (1374 )شاهنامه، نسخه موزه بریتانیا، محمد روشن و مهدی قریب، نشر فاخته، تهران

فرید حسینی، رضا و همکاران (1379 )مبانی ایمونولوژی، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد

الابنیه عن الحقایق الادویه، ابومنصور هروی ، تصحیح احمد بهمنیار،به کوشش محبوبی اردکانی ،انتشارات دانشگاه تهران ،چاپ دوم.آبان1371

الاغراض الطبیه و المباحث العلائیه ،سید اسماعیل جرجانی،انتشارات بنیاد فرهنگ ایران،1345

بوستان،سعدی شیرازی،به کوشش دکتر محمد خزائلی،سازمان انتشارات جاویدان،1368

تحفه حکیم مومن ،محمد مومن حسینی،کتابفروشی محمودی،بی تاریخ

دیوان شمس تبریزی ،مولانا جلال الدین محمد مولوی بلخی،بر اساس نسخه ی تصحیح شده ی استاد بدیعالزمان فروزان فر.انشارات فردوس. چاپ اول ،تهران 1374

دیوان عطار ،تصحیح سعید نفیسی ،انتشارات کتابخانه ی سنایی تهران،چاپ سوم ،1339

ذخیره خوارزمشاهی ،سید اسماعیل جرجانی،به کوشش محمد تقی دانش پژوه و ایرج افشار،انتشارات دانشگاه تهران،چلد اول:1344،جلد دوم :1350

قانونچه ،محمود بن محمد بن عمر چغمینی ،ترجمه و تحشیه دکتر محمد تقی میر ،انتشارات دانشگاه شیراز،چاپ دوم ،1350

هدایت المتعلمین فی الطب،ابوبکر اخوینی ،به اهتمام دکتر جلال متینی ،انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد،چاپ دوم ،1371

تجلی طب در ادبیات کهن اثر دکتر برات زنجانی استاد دانشگاه تهران و دکتر مریم السادات اسعدی (از صفحه 117-136)

نگاهی به اشعار طبی درادب پارسی نوشته علی قضاوی عضو هیئت علمی گروه ایمونولوژی دانشگاه علوم پزشکی اراک و نیره حسینی کارشناس ارشد ادبیات فارسی

مقالات مرتبط

پاسخ

fa_IRPersian